خلاصه انیمه
یه روز ژانگ چولان توی یه قبرستون مورد حمله زامبی ها قرار میگیره. وسط این هیری ویری میتونه با پرتاب کردن چاقو به سمت زامبی (دشمن) جون یه دختر رو نجات بده. دختره به چولان میگه که : ای مرفه بی درد، به زودی با سختی های زیادی رو به رو میشی. و بعد میره. بعد از گذشت مدتی چولان دوباره همون دختر رو توی دانشگاه میبینه، اونجاست که سرنوشتش دست خوش تغییراتی میشه، با غریبه هایی برخورد میکنه که هرکدوم دارای قدرت های خاصی هستن، قدرت هایی که توی میدون جنگ از خودشون نشون میدن
پایان فصل 2